جدول جو
جدول جو

معنی خواب رفتگی - جستجوی لغت در جدول جو

خواب رفتگی
(خوا / خا رَ تَ / تِ)
بیحسی. خدارت. (ناظم الاطباء). خدر. (یادداشت بخط مؤلف). چون: خواب رفتگی دست یا پای و جز آن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خواب رفتن
تصویر خواب رفتن
به خواب رفتن، در خواب شدن، خوابیدن
کنایه از بی حس شدن دست یا پا به واسطۀ فشاری که بر آن وارد می شود
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا رَ تَ / تِ)
خوابیده. خفته، عضو خدرشده. عضو بیحس شده، وارفته. بی اعتنا به پیش آمدها (در تداول عامه).
- خاله خواب رفته، زن بی حال و بی اعتنا به پیش آمدها
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ دَ)
خدر شدن. (زمخشری). بیحس شدن. سنگین و خدر شدن عضوی از اعضای تن. (یادداشت بخط مؤلف).
- به خواب رفتن پای، خواب رفتن پای. (یادداشت بخط مؤلف).
- خواب رفتن پای، خفتن پای. بیحس شدن آن بر اثر نرسیدن خون. سر شدن. کرخ شدن. (یادداشت بخط مؤلف).
- در خواب رفتن پای، خواب رفتن پای.
، خوابیدن. خفتن. بخواب شدن. در خواب شدن
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / تِ)
عمل رفتن خون. عمل جاری شدن خون. بیرون شدگی خون از رگ یا عضوی بی اختیار شخص
لغت نامه دهخدا
تصویری از خواب رفتن
تصویر خواب رفتن
بخواب فرورفتن خواب شدن 0، بیحس شدن (پایا)
فرهنگ لغت هوشیار
به خواب رفتن، خوابیدن، کرخ شدن، بی حس شدن (دست، پا و)
فرهنگ واژه مترادف متضاد